خمره ای که از سنگ تراشیده اند: مشمس آن بود که انگور را یک هفته به آفتاب بنهند و باز بکوبند و به خمهای سنگین روغن داده اندر کنند. (از هدایهالمتعلمین ربیع بن احمد الاخوینی بخاری)
خمره ای که از سنگ تراشیده اند: مشمس آن بود که انگور را یک هفته به آفتاب بنهند و باز بکوبند و به خمهای سنگین روغن داده اندر کنند. (از هدایهالمتعلمین ربیع بن احمد الاخوینی بخاری)
بزمی که در آن مردم کثیر جمع باشند. (از مصطلحات از غیاث اللغات) (آنندراج) : رخش شد محفل آرا شمع را بردار ازاین محفل که باشد چون رگ یاقوت عیسی بزم سنگینش. داراب بیگ جویا (از آنندراج)
بزمی که در آن مردم کثیر جمع باشند. (از مصطلحات از غیاث اللغات) (آنندراج) : رخش شد محفل آرا شمع را بردار ازاین محفل که باشد چون رگ یاقوت عیسی بزم سنگینش. داراب بیگ جویا (از آنندراج)
آخور سنگین. آخری که در آن کاه و علف نباشد، جایی که در آن حاصل ونفعی نبود. (از برهان). مقابل آخر چرب: رخش ترا برآخر سنگین روزگار برگ و گیا نه و خر تو عنبرین چرا. خاقانی. ، سنگاب. مجازاً، چرب آخر: حق تو خاقانیا کعبه تواند شناخت وآخر سنگین طلب توشۀ یوم الحساب. خاقانی
آخورِ سنگین. آخری که در آن کاه و علف نباشد، جایی که در آن حاصل ونفعی نبود. (از برهان). مقابل آخر چرب: رخش ترا برآخر سنگین روزگار برگ و گیا نه و خر تو عنبرین چرا. خاقانی. ، سنگاب. مجازاً، چرب آخر: حق تو خاقانیا کعبه تواند شناخت وآخر سنگین طلب توشۀ یوم الحساب. خاقانی
توازن. تعادل. هم وزن بودن: کفی خاک با او چو کردند یار به هم سنگیش راست آمد عیار. نظامی. به هم سنگی خود مرا برمسنج که از اژدها بهمن آمد به رنج. نظامی. ، هم ارزش و همدرجه بودن. برابری: به هم سنگی خویش در روم و شام نیامد کسش در ترازو تمام. نظامی
توازن. تعادل. هم وزن بودن: کفی خاک با او چو کردند یار به هم سنگیش راست آمد عیار. نظامی. به هم سنگی خود مرا برمسنج که از اژدها بهمن آمد به رنج. نظامی. ، هم ارزش و همدرجه بودن. برابری: به هم سنگی خویش در روم و شام نیامد کسش در ترازو تمام. نظامی