جدول جو
جدول جو

معنی خم سنگین - جستجوی لغت در جدول جو

خم سنگین
(خُ مِ سَ)
خمره ای که از سنگ تراشیده اند: مشمس آن بود که انگور را یک هفته به آفتاب بنهند و باز بکوبند و به خمهای سنگین روغن داده اندر کنند. (از هدایهالمتعلمین ربیع بن احمد الاخوینی بخاری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ مِ سَ گی نَ / نِ)
خم سنگین. رجوع به خم سنگین شود:
داشت خنبی چند از روی بگنجینه
که در او نرسیدی پیل از سینه
رزبان آمد با حمیت دیرینه
خونشان افکند اندر خم سنگینه.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ سَ)
نام موضعی در حدود ختلان. (حبیب السیر چ طهران جزء 3 از ج 3 ص 126)
لغت نامه دهخدا
(بَ مِ سَ)
بزمی که در آن مردم کثیر جمع باشند. (از مصطلحات از غیاث اللغات) (آنندراج) :
رخش شد محفل آرا شمع را بردار ازاین محفل
که باشد چون رگ یاقوت عیسی بزم سنگینش.
داراب بیگ جویا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ رِ سَ)
آخور سنگین. آخری که در آن کاه و علف نباشد، جایی که در آن حاصل ونفعی نبود. (از برهان). مقابل آخر چرب:
رخش ترا برآخر سنگین روزگار
برگ و گیا نه و خر تو عنبرین چرا.
خاقانی.
، سنگاب. مجازاً، چرب آخر:
حق تو خاقانیا کعبه تواند شناخت
وآخر سنگین طلب توشۀ یوم الحساب.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(هََ سَ)
توازن. تعادل. هم وزن بودن:
کفی خاک با او چو کردند یار
به هم سنگیش راست آمد عیار.
نظامی.
به هم سنگی خود مرا برمسنج
که از اژدها بهمن آمد به رنج.
نظامی.
، هم ارزش و همدرجه بودن. برابری:
به هم سنگی خویش در روم و شام
نیامد کسش در ترازو تمام.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پا سنگین
تصویر پا سنگین
کسی که دیر به دیر بدیدار خویشان و دوستان میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب سنگین
تصویر آب سنگین
آبی که مواد معدنی در آن زیاد باشد
فرهنگ لغت هوشیار
آخری که در آن کاه و علف نباشد، جایی که در آن حاصل و نفعی نبود مقابل آخرچرب، سنگاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جا سنگین
تصویر جا سنگین
متین، نجیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم سنگی
تصویر هم سنگی
هم وزنی، همشانی همرتبگی
فرهنگ لغت هوشیار
تعادل، موازنه، هم ارزی، هم وزنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کسی که خوابش سنگین باشد
فرهنگ گویش مازندرانی